پسرم رفته پارك
پارك محلمون
خيال روي تودرهرطريق همره ماست
نمكدان
نمكدان
چه نازخوابيده
آهويي دارم خوشقله...
خاطره
پسرگلم قبل ازاینکه به مسافرت بریم چون خیلی غریبه ندیده بودی ،روزهای اول سفرهمش غریبی میکردی .ازبقیه فرارمیکردی وازآغوش مادرت تکون نمی خوردی امابعدیواش یواش ازبس باهات شوخی شدعادت کردی وبه همه نزدیک میشدی .چندروز اول پشه هاحسابی ازخجالتت دراومده بودند.روزسه شنبه ،بیست وهشتم مردادبودکه موهای خوشگت راازته باماشین اصلاح کوتاه کردیم .ازاولش هم خوشقلتروخوشتیپ ترشدی .الان که سیزده ماه راردکردی حسابی شیطون شدی ،شوخی میکنی ،دوست داری یکی همش باهات حرف بزنه ،بازی کنه ،بگه ،بخنده ...خلاصه حسابی مارامخصوصاًمامانت راگذاشتی سرکار.پنجمین مروارید عزیزم هم ازسمت بالا رداومده ویواش یواش میخوای که خودت بلندشی وراه بیفتی .اگه به جایی تکیه داده باشی حدود دومتری...
نویسنده :
مهدي
11:49
چارلی چاپلین
آموخته ام...که مهم نیست که زندگی تا چه حدازشما جدی بودن راانتظاردارد،همه مااحتیاج به دوستی داریم که لحظه ای باوی به دوراز جدی بودن باشیم.
نویسنده :
مهدي
18:31